آنان
انگشت ها که بالا رفت
من فقط ۲ سال از خدا كوچكتر بودم
دو رکعت به جا آورديم
تاریکی را می مکم
نمیدونم چقد مونده ،نگهبان میگفت کمتر از یک هفته ....کاش میشد عقب برگست تا قدر هفته ها رو میدونستم !
از سقف خانه بی کسی میچکد ! خورشید های نئونی این خانه در تیرک های الفبایشان پوسیده اند !
بی مقدمه آغاز میکنیم !
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesخرداد 1391فروردين 1391 اسفند 1390 Authorsع.مLinks
ردیاب خودرو
تبادل
لینک هوشمند
Specificفال حافظجوک و اس ام اس قالب های نازترین LinkDump |